پادشاه فصلها ،بهار
همه برگ ها مثل آدم خسته
همه بی خانمان و سرد و وارسته
همه افکار پوسیده
همه منتظر شادی
همه منتظر لبخند
همه آماده ی عید و همه آماده ی حرف اند
چشم ها از این و آن پرسان
او رفت از این میدان
شاپرک از روی گل ها جست
از کمند آرزو ها رست
تا گلی از سبزه زار عشق
یک صدا خواند و تماشا کرد
دست عشق و دست آسایش
بر دل خشکیده ی او دست
می کشید و لاله و ریحان همه
عاشق تر و شیدای او
ماند و صدای عشق را حس کرد
او همه بو و ندای گلشن و گلزار
بهار عاشقان یک دم سرود و از همه دنیا برفت
و سردی و خشکی و خرابی
آن همه نقش و نگار و سبزی و شادی
یک صدا آرام می رفت و
در این باغ هم نگاهش را نمی دید
پس چرا با ز هم همه سرد و غم انگیزند
ماه خوبی و همه آماده ی باران
پادشاه فصل ها ،بهار
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 2751
بازدید هفته : 3584
بازدید ماه : 6801
بازدید کل : 308106
تعداد مطالب : 828
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1
<-PollItems->
|
||